رویاهای شکننده

روزمرگی...

رویاهای شکننده

روزمرگی...

 

۱-من اصولا تو کتم نمی ره که چرا هر جا می رم اگر پشه ای در اون مکان باشه یک راست سراغ من میاد...این همه ادم ، چرا به من گیر میدی لامصب؟!...

۲-رفتیم دانشگاه...یکی دو نفر رو اونجا دیدم که اصلا و ابدا انتظار دیدنشون رو اونجا نداشتم... مرسی خدا که منو همیشه سورپرایز می کنی...!

۳-در به در به دنبال یک نقشه ی کذایی همه جا رو متر کردیم و به همه جا سرک کشیدیم و همین الان خیلی اتفاقی موفق به دانلود کردنش از اینترنتات شدیم...مرسی خدا...

۴-امروز رفتم انقلاب و به چند جای اشنا سرک کشیدم و یاد ایام دانشجویی پیشین افتادم و کلی حالم گرفته شد...

۵-خاله جان به دلیل گود برداری خانه ی مجاورشان چند روزیست از صبح تا غروب را به همراه بر و بچشان در منزل ما به سر می برند...امروز خاله خانوم ما رو بردند سر ساختمان در حال گود برداری تا با مهندس ناظر که بد جور داره زیر ابی میره صحبت کنیم...ما هم کلی حس مهندس بودن بهمون دست داد !...چه کنیم...جنبه نداریم دیگه...!

۶-و در پایان هم سخنی از ساموئل بکت کبیر :

            من خوابم می اید و از این سیگار کشیدن های ابدی خسته شده ام...

 

 

انتوان چخوف می گوید : از میان کسانی که برای دعای باران به تپه ها می روند ، تنها انان که با  خود چتری به همراه می برند به کار خود ایمان دارند ...

این ایمان داشتن سه سالی می شه که تو وجود من مرده...یا شایدم رنگ باخته...نمی دونم..

فردا صبح قبل از خروس خوان عازم جاده هستم...دوست ندارم برم اما خب نمی شه این رو هم از دست داد...پارسال که دانشگاه ازاد قزوین قبول شدم پیر و جوون بهم گفتم برو...از دست نده...

ولی خب درگیر شده بودم...می خواستم سراسری تهران قبول شم...نشد...به همین سادگی...!

البته فکر نکنی فقط به خاطر این قضیه دانشگاه کوفتی سر در گم و مچل شدم...نه رفیق...این قصه سر دراز دارد...نمی دونم...شاید یه روز تو همین صفحه برات نوشتم...نمی دونم...

حقیقتا از روزی که رتبه ها اومد حالم گرفته شد...نتیجه ها که اومد بدتر...این سهم من نبود...این رو قاطع می گم که این سهم من نبود...

حالا شده دیگه...می خوای بخواه نمی خوای به جهنم...!

این جمله خیلی مسخرس ولی من یه جورایی بهش معتقدم که ممکن بود شرایط خیلی بد تر از این حرفا باشه...بازم مرسی خدا...راستی خدا بیا با هم دوست باشیم...منو باور کن...من تو رو باور کنم...دلم برات تنگ شده...خیلی تنگ...تنهام نذار...

خب شاید چند روزی نباشم و به وبلاگاتون سر نزنم...این چند خط رو هم نوشتم برای دوستانی که در نبود من دلتنگی می کن...!!!.(داری خود شیفتگی رو!)...دوستان غصه نخورید که فارا دوباره میاد شاید شنگول شاید منگول و یا شایدم حبه انگور...! خدا رو چه دیدی...شاید هم با سری جدید چسناله هایش برگشت...

برایم دعا کنید...

 

اضافه شده در ساعت ۶ صبح:

لاستیک ماشین پنچر شد...! به همین سادگی...! به همین خوشمزگی...!

یک ساعت و نیمه علاف امداد خودرو هستیم...خدا خودش به خیر بگذرونه...

ما را ندیدید حلال کنید دوستان...

جاده...بغض...پینک فلوید...مارال...چایی...سیگار...جاده...بغض...اراک...کمربندی...مهر...بغض...

حرف...پله...بغض...پوزخند...یک قطره اشک ناخواسته...پله...گریه...گیجی...جاده...بغض...اناتما...

اصفهان...خوراسگان...مشتاق دوم...اشک...هتل...اطاق خواب...گریه...گریه...گریه...رد سیاه ریمل

روی صورت...خواب...لرز...خواب...گریه...خواب...اذان...التماس...بغض...حمام...گریه...چایی...تلخ...

سیگار...مشتاق دوم...حرف...بغض...لرزش اشکار دست ها...خوراسگان...اقای جبل عاملی...

بغض...بهت...طبقه سوم...جاده...بغض...هاگارد...اراک...گریه...داد...حرف...۲۰ روز مهلت...فکر...

۲۰ واحد...من...خدا...اشک...جاده...بغض...تام ویتس...شبهای مهتاب...پیتزا قارچ...چایی...

سیگار...جاده...بغض...سکوت...تهران...اطاقم...سیگار...حمام...خواب...اشک...درد...التماس...

خدا...من...خدا...ما...خدا...التماس...خدا...خوابالود...خواب...چایی...سیگار...خیابون کریمخان...

تلفن...داخلی ۱۱۱۰...خونه...شب...صبح...سیگار...سیگار...چایی...مترو...کرج...مشکین دشت...

علاف...بغض...پله...پله...پله...حرف...داد...حق من...چرا؟...علاف...امضا...چرا؟...حالت تهوع...

برگشت...بغض...نیروانا...خونه...درد...دکتر...دارو...اشک...اشک...اشک...خواب...سیگار...خواب...

گه گیجه...صبح...خیابون کریمخان...بی جواب...کلیسا...بغض...گریه...گریه...گریه...ارامش...خدا...

معصومیت...۴ تا شمع...اشک...اشک...اشک...تردید...شک...دو دلی...گه گیجه به معنای واقعی..

توکل...توکل...توکل...خواب بابا بزرگ...ارامش...من...خدا...چایی...سیگار...اسکورپیونز...سر درد...

قرص...خواب...صبح...دوباره تردید...دوباره دو دلی...صد باره گریه...گریه...گریه...سیگار...چایی...

خدا...من...توکل...اشک...تنهایی...

 

پ.ن : تاییدیه کامنت دونی را برداشتم