رویاهای شکننده

روزمرگی...

رویاهای شکننده

روزمرگی...

ببین دیازپام 10 خورانده اند خلق را...!

 

خب میبینم که این مدت که نبودم تنها کسی از دوستان که کمی تا قسمتی متوجه عدم حضور طولانی مدت ما شد محسن(روزی دیگر) بود و دیگر دوستان جملگی غرق در دنیای خویش بوده و ما را حساب نکردند به هیچ جایشان!!

 

ای نامردااااااااااااااااا ...!!

.

.

بوگذریم...!

 

و اما دلیل غیبتم گوله برفی بود که مورخ جمعه 14 دی 86 در ولنجک بر اثر برف بازی به چشمم کوبیده شد اونم در حالی که من با چشمانی کاملا باز به گوله برفه خیره شده بودم!!...

 

فک کن!...این واقعه در شرایطی اتفاق افتاد که امتحانات از 18 دی شروع می شد و پشت سرش مسلسل وار تحویل پروژه های کذایی بود و من حتی یک کلمه از درسا رو نخونده بودم و پروژه ها همه نصفه نیمه مونده بود...نه خدایی فک کن!...

 

خولاصه اینکه قرنیه چشممون خراش برداشت و چشممون پانسمان شد...حالا 3 روز دیگه هم باید میرفتم شهرستون...شهرستونی که به جرات میتونم بگم دو برابر تهران سررردددد بود...

 

حالمون اساسی گرفته بود که یک روز قبل از حرکتمون از دانشگاه اطلاع دادن که به دلیل سرمای بی سابقه! دو تا امتحان اولمون کنسل شده...بهترین خبری بود که تو اون شرایط شنیدم...

همون روز رفتم دکتر و پانسمان چشمم رو باز کرد ولی گفت نباید زیاد از چشمم کار بکشم...منم گفتم چششششمممم و همون شب به مدت 4 ساعت مداوم فیلم دیدم! ...

 

بچه ها میگفتن شهرستون برف میاد خفنننن ولی عوامل نسبتا محترم دانشگاه فرمودن امتحان شنبه 22 دی حتما برگزار میشود حتی اگر از اسمان سنگ ببارد!...در همین راستا رفتیم ترمینال بیهقی و بلیط تهیه کردیم برای 21 دی!...حتما خودتون می دونید 21 ام تهران چقدر خسته و داغون بود!...شهرستون هم اینقد برف اومده بود که استانداریش تمام دانشگاها رو 22 ام تعطیل کرده بود ولی ما هر چی زنگ زدیم دانشگاه که بابا جان میگن راه ها خرابه و استانداری همه دانشگاهای اونجا رو تعطیل کرده و شما چطور میگین فردا امتحان برقراره و.... گفتن که باید بیاید و کوتاهی از خودتون بوده و ما مسئولیتی در قبال جان شما نداریم!و........

ما هم گفتیم جهنم...فوقش در راه علم سقط میشیم دیگه!...بنابراین راه افتادیم به سمت شهرستون...جاده ایییفتیییضاح بود...ببین یه چیز میگم یه چیز میشنوی...

 

3ساعت از حرکتمون گذشته بود که از طرف دانشگاه باهامون تماس گرفته شد و گفتن نه تنها امتحان 22ام کنسله بلکه تمامی امتحاناتتون تا 1 بهمن کنسله...ما هم گفتیم ایییی دهن همتون سرویس!...

 

اتوبوس دقیقا مثل مورچه حرکت می کرد و هر چی به شهرستون نزدیکتر می شدیم جاده ایییفتیییضاحتر میشد...خولاصه وضعیتی بود...من که از گرمای داخل اتوبوس به حالت اغما رفته بودم!...

 

ساعت 12 شب رسیدیم شهرستون...ببین واقعا به تهران رسیدگی می شه...اونجا وحشتناک بود...حتی کمربندی ترمینال تا شهر از شدت برف بسته شده بود و اتوبوس مجبور شد ماها رو ببره و داخل شهر بریزه پایین!...حالا مگه ماشین پیدا می شد...شبی بوداااا...داشتیم سکته می کردیم از ترس...به هر بدبختی یک ماشین پیدا کردیم که مسیر 600 تومنی رو 5000 تومن ازمون گرفت تا ما رو برد...بازم مردونگی کرد که ما رو ندزدید!...نصف شب توی اون بارش شدید برف راحت می شد ما رو دزدید!...

وقتی رسیدیم خونه توان بالا رفتن از پله ها رو هم نداشتیم...ولی جان دوباره گرفتیم بعد از زدن ماکارونی و چایی و سیگار و شکلات تلخ بر بدن...

 

حالا استرس گرفته بودیم که نکنه اینجا موندگار شیم و راه ها بسته شه و نتونیم برگردیم!...تا اینکه دیروز تصمیم گرفتیم با هر وسیله نقلیه ای حتی الاغ خودمون رو به تهران برسونیم...تا اینکه طی تماسی تلفنی با حسن اقا راننده تونستیم خودمون رو به اتوبوس برسونیم و دیشب ساعت 1 شب تهران بودیم...

اینم برنامه ی این مدت که نبودم...

 

راستی جریان دانشجویان دانشگاه بوکان رو شنیدین؟...بیچاره ها رو به خاطر قطع گاز خوابگاه ریختن از خوابگاه بیرون اونم تو بوکان...فک کن بیچاره ها خودشونو به زخمت رسوندن به مهاباد که اونجا پلیس راه بهشون میگه جاده بسته شده و این بیچاره ها هم میرن نیرو انتظامی که حداقل بهشون پناه بدن اونا هم میگن که اینجا یه مکان نظامیه و نمیشه اینجا باشید و از اونجا هم میندازنشون بیرون!...

 

جدا به مملکتون افتخار می کنیم...این ایران ماست...جایی که حتی نتونستن چهار تا دانشجوی دختر رو توی یک شهرستان غریب اسکان بدن تا جاده های لعنتی باز شه...جدا ازشون متشکریم...

 

پ.ن : اسم این پست از متن یکی از اهنگهای محسن نام ج و اقتباص شده...اگه نشنیدی حتما گوش کن...

 

.......................................................................................................

 

فک کنم بعد از 2 روز اگه خدا قبول کنه این بار ردیف شد!...

 

 

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
داستان‌گو چهارشنبه 26 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:21 ب.ظ http://Dastangooo.blogsky.com

رو جهان بی‌کرانه را سند بزن/.

محسن پنج‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:11 ق.ظ http://ROZIDIGAR.BLOGFA.COM

ما همیشه نگران دوستامون هستیم.
خوشحالم که دزدیده نشدی و به سلامت بر منزل بازگشتیزج

امیرحسین پنج‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:16 ب.ظ http://paradoxical.blogfa.com

این یه تیکه اش روده برم کرد: یه چیز میگم یه چیز میشنوی....
باز خوب شد که تعطیل شد همه جا...اما توی این مدت هرجا برف میبینم میترسم...جدی میگم از ترس کم مونده با این هیکل گندم قبض روح بشم...

روهام شنبه 29 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:23 ق.ظ http://rooham.blogfa.com

واااااای چه با مزه شدی تو! دی : یعنی منظورم اینه که از خواندن همه مصیبت هایی که به سرتان آمد عوضش ما کلی الان از خواندنش خندیدیم و چه خوب شد که شما رو ندزدیدند. به خداااا.

پشه در سرزمین عجایب دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:27 ب.ظ http://pashehabashi.blogfa.ir

سلامن علیکم!
خانوم یا آقا ( من خنگم حالیم نمیشه!)
از خووندنت لذت بردیم
موفق تر باشی.
مراقب چشت هم باش!

گلابتون دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:59 ب.ظ http://hozz.blogfa.com/

من فقط اولش را خوندم و هنوز کامل نخوندمش... چشمت چطوره؟ عجب بدشانسی ای... در ضمن باید بگم بنده هی میومدم می دیدم شما نیستی، احتمال می دادم که در امتاحانات به سر می بری!!! وگرنه ما یادتیم رفیق

ساسوشا شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:41 ب.ظ

امیدوارم بهتر باشی جوان

ساسوشا شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:19 ب.ظ

نشدم!‌

روهام شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:52 ب.ظ http://rooham.blogfa.com

خانم مهندس آینده کجایی تو؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد